گرد آورنده: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت




 

برداشت هایی از بیانات امام خمینی(ره)

اما آن قشری که به واسطه مخالفت با اسلام با ما مخالفت می‌کنند، آنها باید علاج به هدایت- اگر ممکن است علاج - کرد؛ والاّ با همان مشتی که رژیم را از بین بردید این وابسته‌ها را هم از بین خواهید برد. از 15 خرداد تاکنون آنچه شده است، آنچه تحقق پیدا کرده است، با فعالیت همین قشر و با جان نثاری همین جمعیت و باخون دادن همین طبقه بوده است. اینها حق دارند در همه چیزهایی که باید تحقق پیدا بکند رأی بدهند. آنهایی که درخارج بودند و حالا آمده‌اند و آنهایی که در خارجِ صف بوده‌اند و حالا وارد صف شده‌اند هیچ حقی در این نهضت ندارند. و نظر آنها هیچ اعتباری ندارد. نظر آن ملتی که نهضت را به وجود آورد و قدرتهای بزرگ را شکست، و بعد از این هم دنبال همین قدرت خواهد بود، تمام حَظّ مال اینهاست. نظرهای اینها میزان است. نظرهای دیگران اگر موافق با نظر اینهاست، اگر دنباله اسلام است، اگر با حفظ اسلام و احکام است، اهلاً و مرحبا؛ و اگر انحراف است آنها باید بروند آن جایی که قبلاً بوده ‌اند. انحرافات را از کجا بشناسیم؟ از کجا بدانیم که [تفاوت] قشر نهضت به وجود آور، با قشرهای مخالف نهضت چیست؟ از کجا بفهمیم؟ از نوشته‌های آنها، از گفتار آنها، از اجتماعات آنها، از میتینگهای آنها. هر اجتماعی که بر اساس اسلام و قوانین اسلام است، بر مسیر این ملت است. و هر اجتماع و هر نطق و هر خطابه و هر قلمفرسایی که بر خلاف مسیر اسلام است، هر چه باشد خلاف این نضهت است. مخالفین شما می‌خواهند خون را شما دادید، استفاده را آنها ببرند. مخالفین شما می‌خواهند زحمتها را شما کشیدید، میوه‌ها را آن ها بچینند. مخالفین شما ملت ستمدیده هیچ رنجی نبردند، در زمان طاغوت هم هیچ رنجی نبردند؛ برای این که تبع بودند؛ موافق بودند یا ساکت بودند. حالا که شما سفره را پهن کردید، اینها به دور سفره نشسته‌اند برای استفاده. کاش می‌گفتند شماهم تبریک، لکن می‌گویند ما، و شما نه. و روحانیت نه. ما و قشرهای دیگر نه. همه چیز را برای خودشان می‌خواهند. ما و اسلام نه!(1)
در اسلام قانون است، همه تابع قانون‌اند و قانون هم قانون خداست. قانونی است که از روی عدالت الهی پیدا شده است. قانونی است که قرآن است؛ قرآن کریم است، و سنّت رسول اکرم است. همه تابع او هستیم و همه باید روی آن میزان عمل بکنیم. فرقی ما بین اشخاص نیست در قانون اسلام. فرقی مابین گروهها نیست. با این که پیغمبر اکرم عرب بوده است و با عرب صحبت می‌فرموده است، می‌فرماید که هیچ عربی بر عجم شرافت ندارد؛ و هیچ عجمی هم بر عرب شرافت ندارد. شرافت به تقواست. شرافت به این است که تبعیت از اسلام، هر کس بیشتر تبعیت از اسلام کرد، بیشتر شرافت دارد و هر کس کمتر، شرافتش کم است، ولو این که بسته به رسول اکرم باشد. حضرت - سلام الله علیه- از قراری که نقل شده است، آن آخری که در معرض موتشان بوده است، جمع کردند عده‌ای را دور خودشان از عشیره خودشان گفتند که شما فردای قیامت نیایید بگویید که من مثلاً پسر حضرت صادق بودم، من برادر او بودم، من زن او بودم. نخیر، اینها نیست در کار، عمل در کار است. باید همه با عملتان پیش خدا بروید. ما همه باید با اعمالمان پیش خدا برویم؛ نه این که حَسَبی در کار باشد، نه این که نَسَبی در کار باشد. این حرفها مطرح نیست در اسلام. در اسلام یک قانون است و آن قانون الهی. حکمفرما یک چیز است، و آن حکم خدا، همه اجرای آن حکم را می‌کنند. پیغمبر مجری احکام خداست. امام مجری احکام خداست. دولت اسلامی مجری احکام خداست. خودشان چیزی ندارند از خودشان. همه اجرای دستورهای خدای تبارک و تعالی را می‌کنند و من امیداورم که آن آرزویی که ما داریم و آن تقاضایی که ما از خدای تبارک و تعالی داریم ما را موفق کند به این که بتوانیم آن کاری را که خدا از ما خواسته است انجام بدهیم و آن خدمتی را که باید به همه اجزای ملت، همه افراد ملت، بتوانیم بکنیم، خداوند توفیق بدهد که ما این کار را انجام بدهیم - ان شاء الله-(2) آنچه میزان حکومت و مربوط به اجتماع و سیاست است؛ ارزشهای معنوی است. در صدر اسلام در دو زمان، دو بار حکومت اصیل اسلام مُحقَّق شد. یک زمان رسول الله و دیگر وقتی که در کوفه علی بن ابیطالب- سلام الله علیه- حکومت می‌کرد. دراین دو مورد بود که ارزشهای معنوی حکومت می‌کرد؛ یعنی یک حکومت عدل برقرار و حاکم ذرّه ای از قانون تخلّف نمی‌کرد. حکومت در این دو زمان، حکومت قانون بوده است. و شاید دیگر هیچ وقت حاکمیت قانون را بدان گونه سراغ نداشته باشد. حکومت که ولی امرش - که حالا به سلطان یا رئیس جمهور تعبیرش می‌کنند- درمقابل قانون با پایین تری فردی که در آن جا زندگی می‌کنند علی السواء باشد. در حکومت صدر اسلام این معنی بوده است، حتی قضیه‌ای از حضرت امیر در تاریخ است؛ در وقتی که حضرت امیر- سلام الله علیه - حاکم وقت و حکومتش از حجاز تا مصر و تا ایران و جاهای بسیاری دیگر بسط داشت. قضات هم از طرف خودش تعیین می‌شد. در یک قضیه‌ای که ادّعایی بود بین حضرت امیر و یک نفر یمنی که آن هم از اتباع همان مملکت بود. قاضی حضرت امیر را خواست. در صورتی که قاضی دست نشانده خود او بود. و حضرت امیر بر قاضی وارد شد و قاضی خواست به او احترام بگذارد. امام فرمود که در قضا به یک فرد احترام نکنید، باید من و او علی السواء باشیم. و بعد هم که قاضی بر ضد حضرت امیر حکم کرد، با روی گشاده قبول کرد.(3)
مرحوم مدرس- رحمة الله- گفته بود که من با جمهوری مخالفم - آن وقت مخالفت با جمهوری یک چیزی بود که واضح بود باید بشود؛ برای این که آنها می‌خواستند بساط درست کنند- گفت من با، گفته بود من با جمهوری مخالفم، لکن اگر جمهوری شد، کنار نمی‌روم، من در میدان هستم، من می‌روم سراغش.
یک انسانی که می‌خواهد خدمت بکند، باهر رنگی که دارد، باید برود خدمت بکند. موافق میل من است، خوب، خدمت می‌کند؛ موافق میل من هم نیست. خدمت به اسلام است، خدمت به جمهوری اسلامی است. کسانی که جمهوری اسلامی را صحیح می‌دانند، ولو با افراد مخالف هستند، اینها هم باید شرکت بکنند. اگر شرکت نکنند، دلیل بر این است که جمهوری اسلامی را قبول ندارند. من از خدای تبارک و تعالی تقاضا دارم که ما را موفق کند که همه ما به خدمت به اسلام موفق بشویم و امیدوار است که رزمندگان ما را هم در جبهه ها تقویت کند، همان طوری که قوی هستند بیشتر تقویت کند و خداوند همه را تابع احکام اسلام قرار بدهد.(4)
مسلمان هم این است که شهادتین را بگوید و آدابش هم به جا بیاورد، لکن ایمان یک مسأله فوق این است، یک مطلبی است بالاتر از این است. ما باید خودمان را امتحان کنیم به همین میزانی که خدا قرار داده، بفهمیم ولیّ ما خداست یا ولیّ ما طاغوت است؛ ما داریم خدمت به شیطان می‌کنیم یا خدمت به خدا می‌کنیم. ما که داریم درس می‌خوانیم، برای خدا درس می‌خوانیم یا برای هواهای نفسانیه که همان شیطان است. ما که داریم فتوا می‌دهیم، برای خدا فتوا می‌دهیم یا برای هواهای نفسانی که همان شیطان است. ما که در اداره کار می‌کنیم، برای خدا کار می‌کنیم یا برای هواهای نفسانیه که همان طاغوت و شیطان است. این محکی است که خدا قرار داده. برادرها، اینجا یک منزلی است که شما هستید، از این منزل باید بروید. این خرقه را باید تهی کنید، زود و دیر دارد، اما این طور نیست که نباشد، هست. ممکن است یک صد سال هم زنده باشد، لکن خواهد رفت. آیا وقتی می‌رود در نور وارد می‌شود، یا در ظلمت؟ میزان همین جاست.
شما که پاسدارهای اسلام هستید و رفقایتان پاسدار اسلام هستند، ببینید که اغراض است که شما را وادار کرده به اینها، و هر روز یک بهانه‌ای می‌گیرید، و یک کار مثلاً خدای نخواسته انحرافی می‌کنید، یا نه شما یک راه مستقیم را، یک صراط مستقیم را دارید می‌روید. انحراف از این طرف و آن طرف نیست. صراط مستقیم آن صراطی است که یک طرفش این جاست و یک طرفش خداست؛ مستقیم که راه صاف است، هر انحرافی از هر طرف، انحرافی است که انسان را از راهش باز می‌دارد و می‌کشدش به طرف ظلمتها.(5)
ما نباید معیارها را معیارهای مادّی قرار بدهیم، و پیروزی و شکست را هم روی معیارهای طبیعی و مادّی مطالعه کنیم. ما معیارها را باید معیارهای الهی قرار بدهیم، و پیروزی و شکست [را] هم در همان میدان الهی تشخیص بدهیم. ما اگر در آن میدان الهی و در آن صراط مستقیم انسانی پیروز باشیم، اگر تمام عالم هم به ضد ما قیام کنند و ما را نابود کنند، ما پیروزیم. برای این که معیار، معیار طبیعی نیست. عالم هم همین عالم طبیعی نیست. این عالم طبیعی، اخیره موجودات است. تفاله موجودات است. عوالمی که الی ماشاءالله هست و ما از آن جا آمده و به آن جا خواهیم رفت. میزان، آن میدان است و میزان، آن راه است. انسان، با ماهُوَ انسان، شکست و پیروزی‌اش، معیارش آن راه است. نه طبیعت. اگر ما در آن راهی که داریم- همان راهی که انبیا داشتند- ما هم موفق بشویم که همان راه را برویم، همان طور که انبیا (علیه السلام) پیروز بودند، در آن راهی که راه مستقیم انسانیت است پیروز بودند. ولو این که کشته شده‌اند، ولو این که آتش زدند بعضی شان را، ولو این که به زحمت انداختند آنها را، لکن در آن راهی که راه انسان بود همه آنها پیروز بودند، در مقابل آنهایی که طاغوت بودند.(6)
تنها راه تربیت و تعلیم راهی است که از ناحیه وحی و مربی همه عالم رب العالمین، تنها راه آن راهی است که از ناحیه حق تعالی ارائه می‌شود. و آن تهذیبی است که با تربیت الهی به وسیله انبیا مردم آن تربیت را می‌شوند. و آن علمی است که به وسیله انبیا بر بشر عرضه می‌شود. و آن علمی است که انسان را به کمال مطلوب خودش می‌رساند. همان که در آیه دیگر می‌فرماید که:
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ. دو گروه‌اند. مردم: یک گروه مؤمن هستند که تحت تربیت انبیا واقع شده‌اند. به واسطه تربیت انبیا از همه ظلمتها و از همه گرفتاریها و از همه تاریکیها خارج شدند. آنها. به واسطه تعلیمات انبیا وارد شدند در نور، در کمال مطلق. این آیه؛ میزان مؤمن را و معیار ایمان را بیان می‌فرماید، و مدّعیان ایمان را از مؤمنین جدا می‌فرماید. مؤمنین آنها هستند که به واسطه تربیت حق تعالی و به واسطه تربیت انبیایی که مربّا هستند به تربیت الهی، از همه ظلمتها، از همه نقیصه‌ها، از همه چیزی که انسان را از راه باز می‌دارد، اینها را خارج می‌کنند از همه ظلمتها به نور. میزان مؤمن این میزان است. هر کس از همه ظلمتها به واسطه تعلیم انبیا خارج شده است و به نور مطلق رسیده است این مؤمن است. مدعیّان ایمان زیادند. لکن مؤمنین اند‌ک‌اند. آنهایی که درمقابل مؤمنین هستند وَالَّذین کَفَروا آنهایی که کافر هستند، آنها اولیایشان خدا نیست و طاغوت است و طاغوت، کفار را از نور خارج می‌کند و به همه ظلمتها وصل می‌کند. معیار مؤمن و غیر مؤمن به حسب این آیه شریفه این است. مؤمن حقیقی آن طور تبعیت از انبیا کرده است، و آن طور در تحت تربیت انبیا واقع شده است که از همه ظلمتها و از همه نقصها بیرون آمده است و به نور رسیده است. و مربّی او و ولیّ او هم خدای تبارک و تعالی است، و مربیان به واسطه هم انبیا هستند؛ یعنی اینها تربیت شده‌های خدا هستند و آمده‌اند که ماها را، همه بشر را تربیت کنند. و اگر ما در تحت تربیت آن ها واقع بشویم، از آن علومی که آنها برای بشر آورده‌اند ما استفاده کنیم و از آن تعلیماتی که کرده‌اند ما بهره برداریم؛ ما در صراط مستقیم واقع می‌شویم و هدایت به نور می‌شویم، هدایت به خدای تبارک و تعالی می‌شویم که آن نور مطلق است. (7)

راهبردهای تصریحی:

1- یکی از راههای تشخیص انحرافات مقایسه‌ی اعمال افراد با اسلام است.
2- قانون در اسلام قانون خداوند است.
3. میزان در سنجش افراد، پایبندی آنها به ایمان و کار برای خداست.

نکته استنباطی:

1- هر عملی که در راستای اسلام باشد مطلوب و پسندیده است وگرنه شیطانی است لذا میزان انطباق آنان با اسلام ملاک شخصیت افراد و درستی راه آنان است.

پی‌نوشت‌:

1. صحیفه امام (ره)، ج8، صص55 و 56.
2. صحیفه امام (ره)، ج9، صص425 و 426.
3. صحیفه امام (ره)، ج11، صص1 و 2.
4. صحیفه امام (ره)، ج19، ص 330.
5. صحیفه امام (ره)، ج12، ص 355.
6. صحیفه امام (ره)، ج 13، صص288 و 289.
7. صحیفه امام (ره)، ج13، صص504 و 505.

منبع مقاله :
گردآوری: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت،(1390)، سیره سیاسی حضرت امام خمینی(ره)، تهران: قدر ولایت، چاپ اول